اندیشه بیدار
اندیشه بیدار
فرهنگ و مذهب

 


نامت بلند مادر پهلو گرفته ‏ام!

همه دیدند تابشِ جسم تو را در فراغ پدر
و اشک‏هایت را که تاب از توان ربوده ‏بود،
چه غمگین می‏چکید بر گونه ‏هایت!

علی چه غمگینانه خاتون خانه ‏اش را می‏نگرد
و می‏داند زهرا , تنها بهانه لبخندش
در تدارک سفری است به سوی پدر.

علی اندیشناک لحظه‏ های بی‏ فاطمه،
ناله ‏هایش را سوار باد می‏کند
و باد می‏رود تا دردهای بی‏شمار علی را
به گوش چاه برساند
و چاه را چه‏ چاره از گریست؟

اکنون من حافظه
کوچه ‏های کهنه مدینه را به شهادت می‏طلبم.

آی کوچه ‏های مدینه!
شهادت دهید، صورت سیلی خورده را،
شهادت دهید اشک‏های بر زمین ریخته کودکان علی را.

و شهادت دهید فریاد را؛
فریادی که از شنیدن آن، مدینه هنوز اشک می‏ریزد.
فریادی با پایانی پر از سکوت.

آی زمین! امشب از گردش بمان.
آی فدک! امشب دیگر سخن مگو که من فاطمه را می‏خواهم.
و آی چاه بنی ‏نجّار! امشب پژواک فریادهای علی را در خود فرو بر.

و ای علی، حسن، حسین و...دختر کوچکم زینب!
به جان مادرتان امشب دست در دست سکوت،
بدن مرا به بقیع بسپارید

و من چشم در چشم تاریخ،
هنوز در انتظار اعتراف بقیع مانده ‏ام تا روزی بگوید.
مادرم را در خود پنهان داشته و نمی‏ نمایاند.
تا آن زمان هم‏چنان زمزمه می‏کنم:
نامت بلند مادر پهلو گرفته‏ ام!
حبیب مقیمی

 

 

منبع:وبلاگ جامع


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, توسط علی زاهدی